....از کوچه بهاری حضورت که می گذرم
....خزان تنهاییم به پایان می رسد
....خنکای نسیم بودنت صورت احساسم را نوازش می دهد
....به آسمان که می نگرم ابرهایی می بینم به سپیدی روحت
و
....از پنجره کلبه آرزوهایم
....نوری می تابد به درخشش نگاهت
.....دستان دردهایم را که به سویت دراز می کنم
....قاصدکی نشسته بر بال باد از عشقت برایم پیام می آورد
....و مادر مهربان یادت کودک درونم را در بر می کشد
آه کاش بشود که همیشگی شویم

نظرات شما عزیزان:
اسما 
ساعت19:25---15 فروردين 1392
وبلاگ قشنگی داری..اما سحر خانم خودش تو بلاگش نمیاد؟؟؟؟ پاسخ:عزیزم اون نظر خصوصی میزاره واسم
|